۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

افـتـتـاحـیـه
یک بار دیگر هشتم مارچ روز جهانی زن فرا رسید. هشتم مارچ در حالی فرا می رسد که خشونت ها و تجاوزات علیه زنان در سایۀ نیروهای اشغالگر و رژیم پوشالی شدت یافته و به اوج خود رسیده است. شدت این جنایات علیه زنان آنقدر وحشت انگیز و ددمنشانه است که حتا نمیتوان آن را شرح داد. از آنجایی که زنان ستم مضاعف و بیشتر را در زندگی تحمل میکنند، بناءً پتانشیل مبارزاتی بیشتر در آنها نهفته است. تنها با بسیج این نیروی عظیم مبارزاتی است که میتوان دیو ستم را به چالش کشید و آن را به سوی نابودی سوق داد.
در افغانستان، زنان دشواری های زیادی را تحمل می کنند. با حضور نیروهای اشغالگر نه تنها هیچ تغییر مثبتی در زندگی زنان افغانستان رونما نگردیده بلکه زنجیرهای ستم بیشتر از پیش جسم و روح شان را می آزارد. امروز زن افغانستانی در کنار ستم شوونیستی و ستم طبقاتی، ستم امپریالیستی را نیز متحمل می شود. بدون شک تداوم ستم شوونیستی و ستم طبقاتی بر زنان در پیوند مستحکم و تنگاتنگ با ستم امپریالیستی قرار دارد. امپریالیست های اشغالگر و در راس آنها امریکا، حامیان ستم بر زنان هستند و آنها با تجاوز بر کشور ما، ستمگری شان را  در تمام ابعاد بر توده های محروم و به ویژه زنان افغانستانی تشدید بخشیده اند. از این رو زنان افغانستان، تنها با درک این وضعیت و بلند بردن آگاهی سیاسی خویش میتوانند در کنار مردان مترقی و آزادیخواه برای نابودی ستم امپریالیستی، ستم شوونیستی و ستم طبقاتی بسیج شوند. هشتم مارچ، روزیست که زنان در سراسر جهان علیه این ستم ها بسیج می شوند و تجدید پیمان می بندند.
هشتم مارچ روز تحفه دهی نیست. تاریخچه این روز مملو از جانبازی و جانفشانی زنان مبارز است. یعنی هشتم مارچ با مبارزات پیگیر و نفس گیر زنان بدست آمده است؛ بناءً تحفه دهی درین روز به زنان، و یا کمک تشریفاتی در کارهای خانه از سوی مردان، صرف در خدمت تداوم سلطۀ مردانه تمام می شود و یا به عباره ی دیگر نقش مبارزاتی این روز نادیده گرفته می شود و تنها با رویکردهای تشریفاتی و انحرافی تلاش می شود تا نقش این روز کمر رنگ شود.
پس گرامیداشت از هشتم مارچ، ارج گذاری به مبارزات زنان آزادیخواه جهان از خیابان های امریکا و اروپا گرفته تا کشت زارهای برنج و گندم در افغانستان و کشور های شرق آسیا است. از این رو امروز ما اینجا جمع شده ایم تا یکبار دیگر با قدردانی از مبارزات زنان رنجدیده در سراسر جهان و بخصوص در افغانستان، توان مبارزاتی خویش را با هم گره بزنیم و همه یک مشت با تمام توان علیه ستم بر زن به مبارزۀ همه جانبه بپردازیم. تجلیل از هشت مارچ باید پتک محکم بر دهان متجاوزان و کسانی باشد که حقوق زن را وسیله ی برای کسب درامد و شهرت خود ساخته و برخورد پروژه یی با آن دارد.  از این رو حضور همه ی تان را در محفل امروزی خیر مقدم گفته و آرزمندیم که تا آخر محفل با ما باشید.
همایش امروزی از سوی دستۀ هشت مارچ زنان افغانستان تدارک دیده شده است. دستۀ هشت مارچ زنان افغانستان که از درون زنان رنجدیده افغانستانی با داشتن برنامه مبارزاتی مدون بیش از یک و نیم دهه است که علیه ستم بر زنان مبارزه میکند. از این رو ما همه ی زنان آگاه را برای پیوستن به این جریان دعوت میکنیم. 
محفل کنونی یکی از چندین برنامه ی است که همه ساله توسط دسته در نقاط مختلف داخل و خارج از کشور برگزار میگردد. امیدواریم محفل امروزی ما نیز بتواند گوشه ای از درد های زنان کشور را بازتاب دهد و راه حل برای بیرون رفت از این چالش ها را برای زنان بازگو نماید. برای بیان این مهم، داشته های برنامه ی ما شامل سخنرانی، مقاله، شعر خوانی و نمایشات رزمی خواهد بود. 
*********************************************************************************************
سخنرانی
نبود جنبش زنان و ضرورت ایجاد آن
با وجود سابقۀ نسبتاً طولانی احزاب سیاسی در افغانستان، اما ایجاد جنبش های اجتماعی- سیاسی تاریخ طولانی در کشور ما ندارد. از جمله جریان هایی که در طول نیم قرن گذشته شکل گرفته است، جریان دموکراتیک نوین(شعله جاوید) تنها جریان دموکراتیک و پر نفوذ در میان جامعۀ چند ملیتی افغانستان بوده است. این جریان پوتانشیل بسیج تظاهرات وسیع صدها هزار نفری در سطح شهرهای بزرگ کشور را داشت. با وجود نقش فعال و گسترده زنان در صفوف تظاهرات شعله ای ها، اما متاسفانه سازمان زنان، به عنوان بخشی از یک جنبش سیاسی در این جریان شکل نگرفت. عدم سازماندهی زنان در جنبش دموکراتیک نوین، یکی از مهم ترین انتقادات وارده بر این جنبش است. از آنجایی که پیروی کور کورانه، از خصایص یک جنبش دموکراتیک نیست، بناءً ما باید به گذشته به دید انتقادی بنگریم و در تلاش رفع نقایص گذشته باشیم.
متاسفانه امروز پس از گذشت نزدیک به 50 سال از عمر جریان شعلۀ جاوید، هنوز این نقیصه پا برجاست و بدتر این که برخی از رفقای چپی ما هنوز مساله رهایی زنان را، یک مسالۀ پیش پا افتاده دانسته و تاکید می کنند که با شکست نظام استثمارگرانۀ حاکم و پیروزی کارگران، رهایی زنان به گونۀ خود به خودی صورت خواهد گرفت.
می خواهم بحثم را با طرح این پرسش ها ادامه دهم؛ چرا زن جنس نابرابر و تابع مرد است؟ چرا زن در اشعار، فرهنگ و ادبیات تحقیر می شود؟ چرا زن گناهکارترین موجود همۀ مذاهب است؟ چرا زن به بهانۀ ازدواج، میان مردان خرید و فروش می شوند؟ چرا ستم بر زن توجیه می شود؟ چرا در بیشتر جوامع زن بی فرزند تقریبا ارج و منزلتی ندارد؟ چرا خشونت مردان علیه زنان بیشتر از سرطان و جنگ از میان زنان 15 تا 44 سال تلفات می گیرد؟ چرا زنان دو سوم کار جهان را انجام می دهند، اما صاحب 10 درصد در آمد و یک درصد ابزار تولید هستند؟ با همۀ این مسایل چرا هنوز کارگر "مرد" انگاشته می شود؟
یکی از ساده ترین جواب هایی که می شود به این پرسش ها داد، این است : در جامعه ای که مناسبات بر مبنای ارزش پولی استوار می باشد، کار زن نیز بر این پایه سنجیده می شود و غالباً دارای ارزش نیست، چون قابل مبادله نمی باشد. بر این مبنا است که کار زن بی اهمیت تلقی می شود و همسان با آن فرودستی اجتماعی برای وی به بار می آورد. زنان بیش از نصف جمعیت جهان را شکل می دهند، اما یک چهارم کار قابل محاسبۀ کل جهان را انجام می دهند. این پدیده منجر میگردد که زنان نقش کمتر در تولیدات اقتصادی و مناسبات اجتماعی داشته باشند و متناسب با آن از جایگاه پایینتر در سطح اجتماع برخوردار میگردند. دشمن اصلی ای که از ستم بر زن و نابرابری او با مرد حمایت می کند، همانا در سطح جهان نظام سرمایه داری امپریالیستی است. نظام سرمایه داری امپریالیستی به هر نحو ممکن در پی استثمار کارگران و زحمتکشان در سراسر جهان است و از این طریق به افزایش سرمایه اش می پردازد.
-  48 درصد از دارایی های جهان در سال 2014 در اختیار 1 درصد جمعیت جهان بود.
- 54 درصد ثروت جهان در سال 2020 در اختیار 1 درصد جمعیت جهان خواهد بود.
بدین ترتیب فاصلۀ فقیر و غنی روز به روز در جهان افزایش می یابد و نظام سرمایه داری امپریالیستی با خون و عرق کارگران و زحمتکشان جهان فربه تر می شود. در این میان زن تحت استثمار مضاعف قرار می گیرد. از طرف دیگر، زمانی که وظیفۀ زن در ذهنیت عمومی را، تولید مثل، بودن و کارکردن در چارچوب خانه مثل مراقبت و نگهداری از کودکان، پخت و پز، شست و شو و زمینه سازی محیط آرام برای مردان خانواده تشکیل میدهد، بناءً کار زنان خصلت تولیدی و کالایی ندارد و این امر در مناسبات تولید کالایی نظام سرمایداری دارای اهمیت نیست و تنها میتواند نقشی در انباشت سرمایه داشته باشد. از آنجاییکه استثمار و بهره کشی جزء ماهیت نظام سرمایه داری می باشد و برای برآورده شدن این مهم در امر تولید ثروت، زنان را نیز به بازار کار می کشاند، چون کار زن دارای مزد کم می باشد و به تناسب کار مردان ارزانتر است، بهرۀ بیشتر عاید سرمایداران می سازد. اینجاست که زنان، در جامعه سه شغله می شوند: تولید مثل، کار در خانه و کار در بیرون از خانه. این وضعیت، زنان را به کارگرانی مبدل می سازد که تحت استثمار مضاعف و چند لایه قرار دارند. همین استثمار مضاعف است که زنان را به مثابۀ یکی از نیروهای مهم در راستای مبارزه و در صف اول کنش های انقلابی قرار میدهد. بناءً نقش زنان در فرایند اجتماعی از جایگاه ویژه برخوردار است و هیچ مبارزه ای بدون حضور واقعی زنان نمی تواند به ثمر بنشیند.
این که کار زن قابل تبدیل شدن به ارزش نیست، تا جایی پرسش های مطرح شده را پاسخ داد، اما در رابطه به افغانستان که ساختار مستعمراتی نیمه فیودالی در آن پابرجاست، ستم و استثمار زنان شدید تر است. با توجه به این که اکثریت نفوس کشور در روستاها زندگی می کنند و به همین تناسب اکثر زنان افغانستانی نیز در روستاها به سر می برد، اما آنان نسبت به زنان سایر طبقات بیشتر مورد استثمار و ستم قرار می گیرند، زیرا از یک طرف مجبور هستند روی زمین هایی که متعلق به مردان خانواده است، کار کنند، از سوی دیگر کارهای خانه از وظایف اصلی شان به شمار می رود، تولید مثل در روستاها به دلیل عدم دسترسی به خدمات صحی به مراتب بیشتر از شهرهاست، از طرفی به دنیا آوردن فرزند پسر برای آنان امتیاز به شمار می رود و به دنیا آورد فرزند دختر، ستم را بر آنان مضاعف می کند. افزون بر استثمار و ستم، از دید فرهنگ حاکم، زن حیثیت شی وارگی و ملکیت مرد را دارد. زن در جامعۀ افغانستان حیثیت ناموسی و عالی‌ترین غیرت مردانه را دارد. زنان افغانستان به دلیل جنسیت شان از ابتدایی ترین آزادی‌ها و امتیازات حقوقی و طبیعی برخور دار نیستند و اگر بخواهند سر کشی کنند، با تهدید تجاوز و قتل های ناموسی مواجه اند. زنان حتی حق تصمیم گیری در مورد مهم ترین و جدی ترین مسایل زندگی شان از جمله ازدواج و طلاق را ندارند.
ادعای امپریالیزم غرب برای رهایی زنان، یک ادعای عوامفریبانه است:                           .                                         یکی از مهم ترین شعارهای امریکا در زمان اشغال افغانستان، رهایی زنان افغانستانی از برده گی و ستم طالبانی بود. چنین شعاری هر چند در ابتدا برای زنان خوش آیند بود، اما گذشت زمان ثابت کرد که این یک ادعای عوامفریبانه بوده است. آنان با ایجاد یک حکومت دست نشانده به فجیع ترین نوع ممکن زنان افغانستان را به انقیاد کشیدند. در ابتدا امپریالیست های غرب با مستحکم کردن سنت و فرهنگ فیودالی، به مردان خانواده امتیاز آقایی و مالک بودن زنان را دادند، سپس با قانون، حکومت و پولیس، اختیارات مردانۀ این مردان را اجرایی کرد. با این شرایط اگر زنی شورشگری کند و بخواهد این اختیارات را نادیده بگیرد و در نتیجه بتواند از زیر سلطۀ مردان خانواده به شمول پدر، برادر، شوهر، خسر، برادر شوهر و .... جان به سلامت ببرد، پولیس و به اصطلاح دولتی وجود دارد تا زنان سرکش و شورشگر را سر جایشان بنشاند. در جامعۀ کنونی افغانستان، چنین هراسی بر زنان سایه افگنده است که رفت و آمد یک زن تنها حتی در ساعات اولیه شب ممنوعه و خطرناک به نظر می رسد. 
قدرت های امپریالیستی در حالی که در کشورهای خودشان و کشورهای تحت سلطه تبلیغ توانمند کردن زنان و آزادی زنان را می کنند، اما در حقیقت این مساله، بهانه ای برای اشغال کشورها و راه انداختن جنگ است. در 12 مارچ سال 2010، هیلاری کلینتون، وزیر خارجۀ وقت امریکا خطاب به کمیسیون مقام زنان در سازمان ملل گفت: من و رئیس جمهور اوباما معتقدیم که انقیاد زنان تهدیدی برای امنیت ملی امریکا به شمار می رود، در این مساله نکتۀ بسیار مهمی نهفته است. به این معنی که امریکا سیاست به اصطلاح رهایی زنان را برای تامین امنیت ملی اش ضرور می داند. زمانی که انقیاد زنان با امنیت ملی امریکا ربط دارد، بدین مفهوم است که آنان در صدد انجام پروژه هایی برای تامین امنیت شان هستند و رهایی زن شعاریست در خدمت به اصطلاح تامین امنیت ملی شان نه مهمتر و بالاتر از ان.
سازمان های غیر دولتی بخشی از جنبش زنان نیستند:
یکی از مهم ترین پروژه هایی که امریکا برای تامین امنیت ملی اش در افغانستان و عراق انجام داد، گسترش وسیع سازمان های غیر دولتی یا انجوهای زنان بود. مسلماً جنبش انقلابی زنان، زمانی که خشم زنان را در راه یک انقلاب دموکراتیک نوین رها کند، بنیاد های نظام سرمایه داری و امپریالیزم را به لرزه در خواهد آورد، بناءً امریکا همه تلاشش را برای جلوگیری از آمدن چنین روزی انجام می دهد. این مساله مصداق بارزی در کشور ما دارد، زیرا در حال حاضر و در دهۀ گذشته، سازمان های دفاع از حقوق زنان، یکی از پر درآمد ترین تجارت های موجود در افغانستان بوده است. به وفور می شد از زیر هر سنگی چندین انجوی مرتبط با حقوق زنان یافت. یکی از دلایل عمده ای که زنان نتوانستند یک جنبش انقلابی سیاسی به راه اندازند نیز همین مساله بود. برخی از زنان به دلیل وابستگی به نظام حاکم و برخی دیگر به دلایل اقتصادی به این سازمان ها پیوستند. این سازمان ها توانایی ایجاد جنبش های رهاییبخش و برابریخواه زنان را از آنان سلب کرد و نیروی های بالقوه ای را که قدرت رهبری چنین جنبش هایی را داشتند، با قرار دادن در راس این انجوها، خنثی کردند. به همین دلیل ما باید کسانی را که امریکا را منجی رهایی زنان می دانند، افشا و از میان مان طرد کنیم و اجازه ندهیم با نفوذ در صفوف مان، ما را به سوی انجویی شدن و غیر سیاسی شدن سوق دهند. در حال حاضر همۀ ما با کارکرد این انجوها آشنا هستیم که معمولاً با برگزاری کنفرانس های خبری، از افزایش خشونت علیه زنان ابراز نگرانی می کنند و حداکثر توانایی شان، تهدید دولت به راه اندازی یک تظاهرات مسالمت آمیز است! که در واقع این حرکت ها در راستایی فند گیری  بیشتر اجرا می شود.
برای ایجاد جنبش زنان چه باید کرد؟
همانطور که گفتم، زنان به گونۀ مضاف مورد استثمار و ستم قرار می گیرند. نظام سرمایه داری مرد را در مقام برتر از زن قرار می دهد و به این ترتیب مردان از کار رایگان زنان در خانه بهره می برند. به همین جهت، زنان که بار ستم و استثمار مضاعف را می کشند، نسبت به مردان جسارت بیشتری برای مبارزه دارند و آنچه می تواند قدرت تهاجم آنان را افزایش دهد، داشتن برنامۀ سیاسی انقلابی برای جنبش زنان و گسترش آن در میان طبقات تحتانی و محروم جامعه است. جنبش زنان از متحدین نزدیک جنبش کارگری است، زیرا همان نظامی که بر زنان ستم می کند، کارگران را مورد استثمار قرار می دهد، اقلیت های قومی، مذهبی و نژادی را مورد ستم و تبعیض ملی قرار می دهد، بنابرین جنبش زنان باید نسبت به تمام این بی عدالتی ها واکنش نشان دهد، اما بدون هدف روشن و حرکت نقشه مندانه و بدون بسیج و متشکل کردن زنان در شهرها، روستاها، مکاتب، دفاتر و ... نمی توان نظام حاکم سرمایه داری امپریالیستی در جهان و نظام مستعمراتی- نیمه فیودالی در افغانستان که حامیان ستم بر کارگان و زنان اند، شکست داد و بدون شک که این نبرد سخت و خونین خواهد بود.
**************************************************************************************************************
وضعیت اسفبار امروزی زنان افغانستان و مسئولیت مبارزاتی ما
تو شاهینی قفس بشکن به پرواز آی و مستی کن                که بر آزادگان داغ اسارت سخت ننگین است
با سلام و عصر بخیر خدمت همه ی شما حضار گرامی، نخست فرا رسیدن هشتم مارچ روز همبستگی مبارزاتی زنان را ، به همه ی زنان  جهان و به خصوص به زنان رنجدیده و هم سرنوشت افغانستانی ام تبریک عرض میکنم. در چند دقیقه ی کوتاه ، گفته هایم را تحت عنوان وضعیت اسفبار امروزی زنان افغانستان و مسئولیت مبارزاتی ما خدمت شما به عرض می رسانم.
یکبار دیگر هشتم مارچ فرا رسید. هشتم مارچ، روز همبستگی و رزمندگی زنان در مقابل استبداد و ستم مرد سالارانه است. بزرگداشت از هشتم مارچ در واقع ارجگذاری به مبارزات برحق زنان و برای رفع کامل بردگی جنسی می باشد.
هشتم مارچ امسال، در حالی فرا می رسد که زنان کماکان با انواع خشونت ها روبرو می باشند. خشونت های روا داشته بر زنان، در واقع در سایۀ به اصطلاح دولت و زیر چشم به اصطلاح صدها موسسات مدافع حقوق زنان، صورت میگرد. روزانه آمار و ارقام خشونت علیه زنان، از قتل های ناموسی گرفته تا خود سوزی، فرار از منزل، تجاوز جنسی گروهی و فردی، لت وکوب، قطع اعضای بدن، اختطاف و غیره بیشتر میگردد. این در حالیست که در اکثریت این خشونت ها منسوبان و مسئولان رژیم پوشالی دست دارند. در خیلی از این خشونت ها اعضای پارلمان رژیم، ماموران بلند رتبه، مسئولان امنیتی یا بصورت مستقیم دست دارند و یا هم در تبانی با باندهای جنایتکار قرار دارند. آمار و ارقام خشونت بر زنان خیلی تکاندهنده و بیشتر از آن است که توسط رسانه ها و یا از طریق شبکه های اجتماعی بازتاب می یابد.
باری اشرف غنی این مزدور مشهور یانکی ها،  در یکی از گردهمایی های پیکار به اصطلاح انتخاباتی خویش اعلان نمود که:
«اگر در ادارۀ تحت امر او، یک قضیۀ بی ناموسی رخ دهد، وی دست های افراد مرتکب را قطع میکند.»
این سخنان در واقع، نیشخندی بر حالت اسفبار زنان کشور است و یا به سخن دیگر، اشرف غنی با این سخنانش می خواهد به زنان بگوید که اگر مورد ستم و تجاوز قرار گرفتید، لب فرو بندید در غیر آن سرنوشت نکبت بار در انتظار شماست.
این مساله از دو جهت قابل بحث است: نخست اصطلاح " بی ناموسی" که وی در مورد زنان به کار برد، ناشی از همان دید غلیظ شوونیستی مردسالارانه ی است که کل بدنه ی نظام را دربر دارد. در فرهنگ و مناسبات مستعمراتی نیمه فیودالی کشور، " بی ناموسی" در واقع به مفهوم مرگ تدریجی برای زنی است که مورد تجاوز و ستم قرار گرفته است. برملا سازی این پدیده در ساختار سنتی نیمه فیودالی، به مفهوم بربادی آبرو و اعتبار فامیل و اقارب فرد قربانی هم تلقی میگردد. در جامعه ای با چنین ذهنیت، چسان می تواند از این " بی ناموسی" دفاع صورت گیرد؟
چنانچه همه میدانیم؛ خانمی به نام خاطره که طی چند سال مورد تجاوز جنسی و ستم پدرش قرار داشت، از یک طرف توسط تهدید پدرش و از جانب دیگر بخاطر حفظ "آبرو و حثیت خویش" از افشای این جنایت خود داری نمود، تا جایی که وی از پدرش یک دختر به دنیا آورده و یک طفل دیگر در بطن دارد و قبل از این، چندین طفل دیگر خود را که از پدرش حمل گرفته بود سقط نموده است. پس از افشای قضیه و دستگیری پدرش، زمانیکه دادگاه پدرش به اتهام تجاوز برگزار گردید، قاضی دادگاه خطاب به خاطره می گوید : زمانیکه مورد تجاوز پدرت قرار گرفتی، چرا خود کشی نکردی؟
این است ماهیت واقعی رژیم دست نشانده و دادگاه فاسد آن که به اصطلاح تامین کننده "عدالت" می باشد. این است ماهیت سخنان واقعی اشرف غنی در جریان پیکار های انتخاباتی اش برای زنان. خشونت های وحشتناک دیگر بر زنان در سایر مناطق کشور نیز به روشنی نشان میدهد که رژیم مزدور در ستم بر زن و اعمال خشونت بر زنان که جزئی از ماهییت آن را تشکیل میدهد، هیچ فرقی با خشونت های نیروهای طالبان ندارد. بریدن شرمگاه یک خانم در ولایت هرات بوسیلۀ شوهرش، تجاوز و سپس بریدن سر یک دختر نوجوان در همین ولایت، تجاوز گروهی بر یک خانم حامله در یکی از ولایت های شمالی کشور، بد دادن دختر ده ساله در ولایت بلخ، سقط جنین خانم حامله توسط ملای جن گیر در ولایت قندوز، تجاوز گروهی بر دختر دانشجوی دانشگاه کابل ، که توسط موتر دولتی اختطاف و سپس بر وی تجاوز گروهی  صورت میگیرد و در واکنش به این عمل، نامزد وی به نام فیروز چندی قبل خود را در چهار راهی نزدیک به ارگ در قلب شهر کابل آتش زد و ده ها مورد دیگر همه و همه نشان دهندۀ ماهیت زن ستیزانه و ستمگرانۀ رژیم پوشالی می باشد. رژیم و نهاد های به اصطلاح عدلی و قضایی وی، نه تنها به این موارد از خشونت ها رسیدگی نمیکنند، بلکه در تبانی و همکاری نزدیک با متجاوزان و ستمگران قرار دارند و این زنان قربانی هستند که باید رنج این ستم ها را برای همیشه با خود حمل کنند و یا در عین ستم دیدن، رنج زندان را نیز  به جان بخرند.
از این رهگذر آنچه برای زنان نهایت فریبنده و برای جنبش مبارزاتی زنان نهایت خطرناک و توهم آفرین می باشد، دلخوشی ها و وعده های فریبنده است که بوسیلۀ رژیم دست نشانده، نیروهای متجاوز و اشغالگر و ده ها موسسات دولتی و غیر دولتی وابسته به آنها در مورد حقوق زنان، به خورد زنان و افکار عامه داده می شود. این تبلیغات آنقدر خطرناک و مشمئز کننده می باشد که زنان  بسته شده با زنجیر های ستم بر دست و پاهای شان ، خود را آزاد قلمداد میکنند و زنجیرهای شان را ابزار و آلات زینتی میدانند. برای وضاحت بیشتر، این موضوع را کمی می شکافیم و پهلوهای خطرناک آن را به بررسی می گیریم.
در سایۀ حضور نیروهای خارجی و اشغال کشور و در چارچوب رژیم پوشالی، اداره ای به نام وزارت زنان ایجاد گردیده است. این وزارت با وجود امکانات و پول های باد آورده، نه تنها در بهبود وضعیت زنان نقش نداشته بلکه در تداوم ستم بر زنان نقش بارز ایفا نموده و حلقه های زنجیر بسته بر دست و پاهای زنان را بیشتر از پیش افزوده است. پول های باد آورده شده که به اصطلاح برای بهبود وضعیت زندگی زنان به مصرف رسیده است، صرف برنامه های تجملی و نمایشی گردیده است که به نام سیمینار، کنفرانس ورکشاب و غیره دایر گردیده است. از آنجاییکه فساد اداری در سرتاسر بدنۀ رژیم غوغا میکند، راه اندازی این گونه برنامه ها نیز به منظور حیف و میل بیشتر صورت میگیرد و حتا یک درصد در جهت بهبود وضعیت زنان کارساز نبوده و نمی تواند باشد.
از طرف دیگر زنان و دخترانی که مورد ستم و تجاوز قرار میگیرند و یا از خانه فرار میکنند ، در" خانه های امن" یا همان شلتر های مربوط به وزارت امور زنان جابجا میگردند. این زنان نه تنها در این مکانها امنیت ندارند، بلکه مورد ستم و تجاوز مضاعف از سوی مسولان " خانه های امن" و نیروهای امنیتی قرار می گیرند. جنایت و تجاوز در این شلتر ها تا حدی زیاد است که حتا یکی از به اصطلاح اعضای پارلمان رژیم در جلسۀ عمومی پارلمان، " خانه های امن" وزارت زنان را فاحشه خانه های دولتی خطاب نمود. چنانچه سال پار تجاوز مسئولین امنیتی ریاست عدلیۀ ولایت دایکندی بر یک خانم که به " خانه امن" پناه برده بود، زبانزد عام و خاص گردیده بود. 
از جانب دیگر، ده ها موسسه غیر دولتی خارجی و داخلی نیز در این زمینه با مصرف ملیون ها دالر کار میکنند، اما همانگونه که ماهیت این نهاد ها زن ستیزانه است و تنها مساله ی حقوق زن را یک روپوش فریبکارانه برای کارهای پروژه یی خویش ساخته اند، هیچ بهبودی در وضعیت اسفبار زنان به مشاهد ه نمی رسد. این مساله میتواند دلایل مختلف داشته باشد. نخست دید پروژه یی نهاد ها به زنان و حقوق آنها. نهاد ها و موسسات مذکور کار روی حقوق زنان را بصورت یک پروژه مدنظر دارند.  تا زمانیکه حقوق زن، پروژه یی برای کسب فند برای این نهاد ها باشد و به آن به عنوان یکی از مسایل مبرم و مهم انسانی نگریسته نشود، وضعیت زنان بدتر از این خواهد شد.  دو دیگر اینکه همین برخورد پروژه محور نهاد ها به مسالۀ زنان، در واقع باعث توهم در میان زنان میگردد که گویا با برگزاری و راه اندازی چند برنامۀ نمایشی، آنهم فقط در سطح کلان شهرها نه در روستا ها، وضعیت زنان بهبود خواهد یافت و زنان به تساوی جنسی دست پیدا خواهند کرد.
این توهم در واقع یک پدیدۀ  خودبخودی نیست، بلکه سرشت برنامه ها  و مصرف پول ها در راستای مساله زنان به این گونه، یک پدیدۀ برنامه ریزی شده است تا زنان نه تنها قادر نگردند به آگاهی کامل در مورد حقوق خویش دست یابند، بلکه در بینش و ذهنیت آنها توهم " تساوی جنسیتی" شکل گیرد و اراده ی برای مبارزات پیگیر و رادیکال نداشته باشند و نیز ماهییت این ستم را درک نتوانند. به عبارت دیگر موسسات و نهادهایی که در راستای حقوق زنان کار میکنند، این گونه در تشدید و دوام ستم بر زن نقش برجسته دارند. آنچه فعالیت ها و حرکت های مدنی گفته می شود همه و همه در خدمت استمرار  ستم بر زن نقش بارز دارد. مبرهن است که این گونه فعالیت های نمادین و سمبولیک تنها در سطح کلان شهرها دایر میگردد و بیشترینه زنان کشور را که در روستا ها و مناطق دور دست هستند و بیشتر از ستم شوونیستی مردسالارانه رنج می برند را در بر نمی گیرند. از این رو این حرکت ها جز خاک به چشم زنان انداختن معنا و مغهوم دیگری نمیتواند داشته باشد.
چنانچه میدانیم ستم بر زن یک پدیده ی تاریخی می باشد که با ستم طبقاتی گره محکم خورده و در خدمت  آن قرار دارد. بناءً ستم بر زن تا محو کامل ستم طبقاتی پابرجاست و تنها با نابودی آن می تواند نابود گردد. اما در شرایط کنونی، که نیروهای متجاوز و اشغالگر با شعار " آزادی زنان، بر قراری امنیت و تامین صلح" بر کشور تجاوز نموده اند و رژیم مزدور را شکل داده اند، مسئولیت عمده ی مبارزاتی مردان و زنان این سرزمین طرد اشغال و سرنگونی رژیم پوشالی است. تنها با سهمگیری در چنین مبارزه است که زنان افغانستانی میتوانند در مسیر تساوی حقوق خویش گام بر دارند. چون در شرایط اشغال کشور، عمده سازی تساوی حقوق زن و مرد، نه تنها متحقق نیست، بلکه در خدمت اشغال کشور تمام میگردد.
از این رو زنان و دختران مبارز، آگاه و رنجدیده ی میهنم را برای مبارزه ی پیگیر و بی امان در راستای آزادی و استقلال کشور، سرنگونی رژیم زن ستیز و مزدور و ادامۀ مبارزه تا محو کامل ستم طبقاتی و ستم جنسی فرا می خوانیم.  تنها و تنها زنان کشور با رزمیدن در این مسیر است که میتوانند شاهد فردای بهتر در زندگی شان باشند. از این رو ما همه ی زنان و دختران رنجیده و مبارز را ، برای رزمیدن در صفوف دستۀ هشت مارچ زنان افغانستان، که یک تشکیل پیشکسوت و انقلابی زنان می باشد، فرا می خوانیم تا با رزمیدن در این صف انقلابی، بتوانیم زنجیرهای ستم بسته شده بر دست و پاهای مان را پاره کنیم.
زنده باد استقلال و آزادی کشور و مردمان کشور و برابری و تساوی جنسیتی!
سپاس از توجه همه تان.
**************************************************************************************************************
دلته ښځه اوسیدل ګناه ده
زمونږ په ننی ټولنه کی انسانان له خپلو عادی حقوقونه برخمن ندی او په ځانګړی ډول، ښځی په ټولنه کی د راز راز نا خوالو او په ډول ډول اشکالو او بهانو د تاوتریخوالی سره مخامخ دی. دلته د ښځو لپاره ژوند د زندان حیثت لری. دلته د دین، دیموکراسی او د ښځو د حقوقو تر نامه لاندی د ښځو ځپلو او زورولو لپاره ټول سره یولاس دی. د امپریالیزم تر ولکی لاندی هیوادونو کی د ښځو د درد او رنځ نه بی خبر او خپل د قدرت د نشی نه پرته بل څه نه پیژنی او ښځی د هوسونو ښکاروی.
دلته ښځه لا تر اوسه د مینځی حیثیت لری. دلته د هوسونو د پوره کولو لپاره د هری وسیلی څخه کار اخلی او ښځه د یوی متاع په شکل استعمالیږی. زمونږ په ټولنه کی مردسالاری حاکمه ده. پلار، ورور، تره، میړه دا حق لری چه ښځه تر کنترول لاندی ونیسی او هر ډول ستم پری وکړی هو د ښځو سره د زور زیاتی هره ورځ د رژیم له میډیا څخه خپریږی. څو ورځې مو پرلپسې له رسنیو اوریدل چې د افغانستان په بیلابیلو سیمو کې د تاوتریخولي د منعې  نړیوالې ورځې تجلیل او لمانځنه وشوه. په همدې اساس د ښځو چارو وزارت د ښځو پر وړاندې د تاوتریخوالي کچه خپاره کړل په اړه وویل شول چې د ښځو په وړاندې تاوتریخوالی ډیر شوی. د تیر کال په پرتله او د روان کال له پیله چې تقریبآ ۷ یا ۸  میاشتې کیږي د ښځو په وړاندې د تاوتریخوالي شمیر شاوخوا ۲۰۰۰ پیښو ( جنسی تیری، جبری ودونه، وهل ټکول او قتلونه) ته رسیدلی دی. دا پیښی چا وغندل، چا خواشیني څرګنده کړه، چا پروژې واخیستې، چا یو دوې ورځې د یو څو ډالرو لپاره بیلابیل د تاوتریخوالي پر ضد شعارونه ورکړل او څو ک په خپل ځای چپه خوله پاتې شول .
خو آیا چا وویل چې بغیر له پروژو اخیستو به یوه د حل لاره دې موضوع لپاره وټاکو؟ آیا چا د هغې مور غږ واوریده چې د خپل زوی له لوري د وژلو په وخت کې د مرستې غوښتنه کوله؟ آیا چا د هغې پیغلې چیغې واوریدې چې غوښتل یی د نکاح په سپینو جامو کې په پوره درنښت د خپلو هیلو د باچا کورته ولاړه شي، خو لا د یو لوی ښامار له لوري یی جسم د هوس او شهوت ښکار شو؟
آیا څوک د هغې ماشومې په حال خبرشول چې غوښتل یی په راتلونکي کې یوه تکړه معلمه سي او  په همدې هدف جومات ته د ملا امام څخه د درس لوستلو لپاره لاړه خو هغه بد او کثیف انسان د خدای په کور کې د هغې عزت لوټ کړ؟
له افغانستانه که را بهر هم شو او لږ ها خوا دی خوا ته نظر واچوو نو ریحانه را یادیږي. هو! ریحانه جباري یادوم، هغه نولس کلنه پیغلې چې د خپل عزت د ژغورلو لپاره د خپل هیواد یعنې ایران یو لوړ پوړی چارواکی ووژلو، هغه ریحانه چې پرې یی نه ښوده هغه وحشي لیوه خپل مراد حاصل کری. خو هغه یی دار ته په دې تور پورته کړه چې عزت یی همداسې پاک وساته. هغې خپلې خوږې مور ته یی په وروستیو جملو کې داسې وویل: 
«زما خوږې مورې، زه نن پوه شوم چې قصاص کېږم، دردمنه يم چې تا ما ته زما د ژوند د وروستۍ پاڼې خبر رانه کړ، ته ګومان نه کوې چې په کار وه زه پوه شوای وای؟ مورې پوهېږې چې زه ستا په خواشینۍ او خفګان څومره خجالته يم، ماته دې ولې د خپلو او د پلار د لاسونو د ښکلولو فرصت رانه کړ؟ مورجانې، نړۍ ماته د نولسو کالو د ژوند اجازه راکړه، او هغه بد شګومه شپه باندې که وژل شوای وای، زما مړی به د ښار په يوه سيمه کې غورځول شوی وای، او له څو ورځو وروسته به پولیسو ته د عدلي طب مرکز ته راوستلې وای چې زما مړی وپېژنې، او هلته به ته پوه شوې چې پر ما زياتی شوی دی
قاتل به په ګوتو نه و درغلی... او له دې وروسته به تا په ستړيا او شرم کې ژوند ته دوام ورکړې و، له څو کلونو وروسته به د دې سختیو د لاسه مړه شوې وای. او هر څه به بيا پای ته رسېدلي وای.» 
ریحانه نه ژاړي ریحانه یی په دار وخیژوله خو هغې بیاهم د نړۍ ټولو میرمنو ته  دیوې میرمنې زړورتیا او همت ثابت کړ ..
د تخار عمجنه پیښه د پغمان شرمونکی او وحشیانه پیښه او په لس ګونه نوری داسی بیلګی چه ښځی روزانه د زور زیاتی کواښ سره مخامخ دی. ددی ټولو بی عدالتیو او تیریو اصلی عامل د امریکی په مشری نړیوال ښکیلاک او د هغه لاس پوڅی رژیم په افغانستان کی دی.
 مونږ ته پکار دی چه د ښځو  په مقابل کی دی ستم، استعمار، ظلم، تیری او زیاتی  د مخنیوی لپاره په کلکه مبارزه وکړو او د ښځو خپل انسانی حق په لاس راوړو. د ښځو ټولنی او په ځانګړی ډول د مارچ د اتمی ډله هغه ډله ده چه مونږ ټول ښځی په هغه کی سره راغونډ او خپلی مبارزی ته په ګډه ادامه ورکولای شو.
د افغانستان د مارچ اتمی ډله هوډ لری چه  خپلی مبارزو ته تر هغی دوام ورکړی تر څو چه دغه ښکیلاک او لاس پوڅی رژیم چه د ټولو جنایاتو عامل دی له منځه یوسی او یوه ښځه هم په ټولنه کی ترستم لاندی پاتی نوی.
**************************************************************************************************************
تاریخچه هشت مارچ هم در برنامه خوانده شد ................
**************************************************************************************************************
شعر های خوانده شده در برنامه

 آزادی ای آزادی
باد به من گفت می آیی
و من خودسرانه به کلبه ی تو شتافتم
رو به افق نشستم
افق روشن بود و چشم من پر از امید
آه ..... ای آزادی ، آزادی
از کدام کرانه خواهی درخشید
که فرش راه تو خون جانم باد.
*****
ابر به من گفت می آیی
و من بال های امیدم را در انتظار تو گشودم
و پشت به قلعه های بلند نا امیدی کردم
به سوی آسمان آرزو ها پال گشودم
آه  ای آزادی، آزادی
از کدامین شاهراه خواهی آمد
که زلفان پریشانم را فرش راه تو کنم
*****
باران به من گفت می آیی
و من دامن خشک کویر وجودم را
لبریز از قطراتش کردم  
تا  شقایق های سرخ کوهستانها را سیراب کنم.

آه ای آزادی، آزادی
از کدامین کرانه خواهی آمد
تا شقایق های تشنه ی تو
به تو سلام گویند.
آزادی ، آزادی

باز کن پنجره ی مرغک زندانی را                             باز کن پنجه ی این محبس طولانی را
تا پرستو نشود عازم دامان بهار                               چه توقع رود این قلب زمستانی را
بی تو، تنها چه کنم لذت مستی ی هوا                                  بی تو، تنها چه کنم این شب بارانی را
وقتی آهو نشوی حس نتوانی هرگز                           لذت دامنه ی سبز بیابانی را
وقتی ماهی نشوی حس نتوانی هرگز                         لذت موج سواری، تب توفانی را
به بهشتش ندهم لذت یک بوسه ی تو                                   به فرشته ندهم عزت انسانی را
باز کن پنجره ی مرغک زندانی را                             که نبینی پس از این رسم قمندانی را
                                                ************************
در قفس مهتاب را ای شیخ زندانی نکن                     بیش ازین رفتار اینسان غیر انسانی نکن
قامت سبز سپیداران عاشق پیشه را                                    با تبر، با زور جادویت زمستانی نکن
یک کمی نر بودن خود را بزن مهمیز لیک                  بیخود از پستان های زن نگهبانی نکن
چشم ها را بنما تطهیر تو با نور عشق                        خلق را در چاه بغض خویش قربانی نکن
یک کمی از آدمیت خو اگر گیری بد است؟                 از فرشته بودنت تیریم، شیطانی نکن
زندگی همراه خود دارد پریشانی، بس است                بیش ازین تولید اسباب پریشانی نکن
با چه زحمت علم در روی جهان پا مانده است                        جهل را در جایگاه علم مهمانی نکن


بگو خواھر بگو
 
بگو خواھر بگو
خاموشی تو سزای عظیمی است
شلاق نا مردمیست
شکنجہ استخوان ھای نازک منست
نگاہ تو ۔ ۔ ۔ ۔
نگاہ پر از شکوہ و شکایت تو۔ ۔ ۔ ۔
نگاھی خاموش تو۔ ۔ ۔ ۔
خود یک فریاد است۔
کہ این گنبد نیلوفری را خواھد لرزاند۔
دستان خلاق تو کہ از ھیچ کاری دریغ ندارد،
کبود از شکنجہ کدامین جلاد است؟
کدامین نا انسان ۔ ۔ ۔ ۔
کدامین نامرد۔ ۔ ۔ ۔
کدامین بی مروت۔ ۔ ۔ ۔
بر اندام خلاق تو تسمہ جھالت کشیدہ است۔
بر پیشانی تو مھر بی وفایی گذاشتہ است۔
ترا چو جنسی عرضہ بازار کردہ است
بگو عزیز من ،بگو۔
لیلام تو در این صحرایی بی عدالتی ھا
حاصل کدامین خاموشی ھایت است؟
حاصل کدامین مجبوریتت؟
بگو، بگو دوست من، بگو۔
بازیچہ ھوس کدامین ھوس باز شدہ ای ۔
کی حلقہ تناب دار ترا
با شراب عشق دروغین،آجین کردہ است۔
او عشق کرد و لذت برد و تو۔ ۔
بالای دار آرزو ھای خود رقصیدی ۔
او عشق کرد و لذت برد و آخرین سنگ را بر پیکر نا توان تو زد ۔
تو میسوزی و میسازی ۔
این آتش آتشین وجود تو
 تا اعماق قلب مجروع مرا شعلہ ور ساختہ است۔
سیلی کہ بگونہ ھای نازک تو خورد،
چھرہ مرا باز گلگون کرد۔
بگو ای زن ، بگو۔ ۔ ۔ ۔
کہ گفتار تو مرحم زخمھای منست۔
در چشمان تو کہ ھزاران سوال و ھزاران پرسش خاموش  نھفتہ است،
با یک دامن اشک فریاد میشوند۔
این فریاد را بر کش ز دل ۔
نگذار قارچ ھای نا امیدی بر دلت رخنہ کند۔
بر سایہ ھا منشین و گریہ نکن ۔
آفتاب را از خود دور نکن۔
کہ این جھان بدون تو از شکل خواھد افتاد۔
گریہ پنھان تو ،ھق ھق خاموش تو،
گزارش ز طوفان ھولناکی میدھد۔
کہ زمین را بہ خشکسالی محبت دعوت میکند۔
بگو ای زن بگو ۔ ۔ ۔ ۔
پردہ از نا گفتہ ھا بر دار۔
در چی اندیشہ ای شب را سحر کردہ ای ؟
در کدامین گودال حوادث،
فریاد خود جا گذاشتہ ای؟
با کدامین آشوب ھمبستر بودہ ای؟
مرا خاموشی تو خواھد کشت۔
بگو بگو ۔ ۔ ۔ ۔
بگو دخترم بگو،
اندام تو زخمی شلاق کدام ستم پیشہ است؟
سرت بشکستہ ای کدامین سنگ جفاست؟
دھانت خونین، با کدامین مشت نا مردمی است؟
دندانھایت فرو ریختہ از ظلم کدام جلاد است؟
بگو خواھر۔ ۔ ۔ ۔بگو
 کہ دیگر توانم بہ آخر رسیدہ است۔
بگو کہ: تحمل دیگر برایم ناجایز است۔
کہ دیگر خاموشی جایز نیست۔
آری، تو باید فریادت را بلند ترین آواز کنی۔
تا بشکند سکوت این گنبد نیلوفری را،
غرش سھماگین طوفان صدایت۔
کہ دیگر سنگھایی کہ بہ اندام تو میخورد اندام ھمہ ما را گلگون میکند۔
کہ دگر خون سر بشکستہ تو،از چشمان ما  نیز جاریست۔
کہ این جھان را خون تو رنگین میکند۔
کہ سیلی ھایی کہ بہ گونہ ھای نازک تو می خورد،
چھرہ ما را نیز داغون میکند۔
بگو مادر ، بگو۔ ۔ ۔
ناگفتہ ھا را بیان کن۔
غرش طوفانی کہ بر دلت بخاموشی نشستہ است
با آوازت بر کش
بگو، بر خیز، بتاز
بر دشمننان آسایشت
بر آنان کہ فرزندت را بر دار میرقصانند
بر آنان کہ خون رفیق زندگیت را در سیہ چالھا مینوشند
بر خیز، بر خیز، برخیز!
بر خیز بہ پا !
بتاز بر دشمنان میھنت۔
بتاز بر این  "سیا" خو نخوار
بر این نوکران سرمایہ ،کہ خونت میریزند و بزنجیرت میکشند۔
بر خیز، بر خیز، بر خیز!
بر خیز بر دار علم عدالت خواھی و برابری!
بر خیز و خاموش کن آتش جھالت را
کہ جھان را در کام خویش می کشد
کہ با امر اربابان وحشت دھانت را میبندد
کہ دستانت را در خفا میبندد
تاتو راضی بر این شوی کہ این سرنوشت توست
نہ، نہ، نہ
این سرنوشت تو نیست
این سرنوشت انسان خلاق نیست
و آن انسان خلاق تویی
پس خاموش کن خاموش کن آتش جھالت را
کہ میسوزند روح فرزندانت را
و بخوان  ای زن  کلمہ آزادی را
عدالت را، برابری را
بگو ای زن  کلمہ ای استقلال را
بگو، برخیز، بتاز
بتاز ای زن  بتاز بر دشمنان آسایش بشر
بتاز بر این اژدھا ی صد سر
بتاز  ای زن ،  بتاز



دختر قالین باف
تو با این خوردسالی خواهرم قالین می بافی
و پشت هر نخ و رنگش چه بی صبرانه الافی؟

اگر یک لحظه فرصت میشود دستت توقف دِه!
که می خواهم بگیرم از شما خواهر بیوگرافی

چه میپرسی از احوالم؟  منم عصارۀ غمها
اگر تو نکته میدانی همین یک جمله ات کافی

تو یک دنیای مشکل پیش رو داری، اگر میشه
کمی با دستها و ذهن خود کن کار صرافی!

تو حق زیستن داری به هر شکلی که میخواهی
فقط آزادی کم داری، نه یک دنیای اشرافی

برای کسب آزادی کمی همت، کمی  شورش!
که تا آخر نمی ماند  نه بن لادن، نه قذافی!
********************************

دلارامم ، به پایم دام کردند           دل طغیانگرم، آرام کردند
به جرم زن بودن مردان جاهل      مرا بدنام خاص و عام کردند

صدای جنس زن فریاد کردم          دلم را با سرودن شاد کردم
به موسیقی ناب سرزمینم             ره و سبکی نوی ایجاد کردم

دمی که قریه ها لبریز غم بود     زمستان صحنه ی درد و الم بود
تسلای دل غم دیده ی من           دوتار و کاغذ و شعر و قلم بود

حضور سبزه ها سبز از دوتارم      غم ناگفته ی یار و دیارم
وحالا مهر بر لب دل پر از درد       اسیر غصه های روزگارم

دوتارم پرده های ساز دل بود       غزل های ترم آواز دل بود
سر انگشتان افسون ساز و تارم    همیشه عاشق و دمساز دل بود

اصلاح شدۀ شعر ذیل در محفل دوم خوانده شده است.
زن امروز
با اینکه تو درگیر درد سوختن بودی                         با اینکه در دنیای نامردان تو زن بودی
 شلاق نا مردی به روی صورت ات می خورد               آماج رنج بی شمار تاختن بودی
 اندام نرم و نازک تو جرم سنگین بود                                    حقدار انواع ستم ها و زدن بودی
 در دادگاه مرد مثله می شدی هر روز                                    محکوم بر خاموشی و لب دوختن بودی
 با اینکه مادر بودی، خواهر بودی و همسر                   هر لحظه ی عمرت شکار سوظن بودی
 می سوختی از ظلم و رنج مرد سالاری                        در گیر درد و رنج های خویشتن بودی
 وقتیکه پای مادر میهن به میدان بود                                      تو پاسدار و پاسبان این وطن بودی
 با این همه دردِ که روی شانه هایت بود                        زیباترین گل، گل نه، سرو این چمن بودی
 وقتی که دست آسمان از خون تو رنگ است                 سهم تو از روی زمین هر ذره اش سنگ است
 وقتی شکار لذت و خودخواهی مردی                                     وقتی که از دنیا و از خود نیز دلسردی
 وقتی که گوش و چشم این دنیا کر و کور است                          وقتی دلیل برتریی مردها زور است
 آب از سرت بالا شده عصیانگری کن                                                   قدرت بگیر، انکار از این برتری کن
 حالا بیا و آستین بالا نما خواهر                                            ظلم و ستم را از زمین بالا نما خواهر
 یوغ که روی گردنت انداخته بشکن                                     هرکس برایت این قفس را ساخته بشکن
 ترس و هراس مرد ها را از دلت گم کن                          بر هرچه ظلم و ظالم و ظلمت تهاجم کن
 ظلم و ستم را با ستمگر ریشه کَن کُن                                   با هرچه ظالم جنگهای تن به تن کن
 طرح نظام نو در این عالم بپا کن                                            دنیای نو برجای این دنیا بنا کن
***************************************************

گاهی ضعیفه، گاهی سیاه‌سر شدی چرا؟           گاهی به جنس هرزه برابر شدی چرا؟
چاقوکشان عصر حجر را به سادگی                دمساز و هم‌ترانه و همسر شدی چرا؟
باغیرتان تازیانه به‌دست سخیف را                 با عشق مادرانه‌یی، مادر شدی چرا؟
مردان زن‌ستیز رذالت‌سرشت را                    در کوچه‌های حادثه خواهر شدی چرا؟
ملا و شیخ و شحنه و شیاد و شاب را             بی هیچ ترس و واهمه دلبر شدی چرا؟
بی‌زن همیش جامعه‌
ٔ مرد، مرده به                  نامرد راشگوفهٔ احمر شدی چرا؟
هر اجتماع بدون تو زشت است و ناپسند          هم‌مسلک و شریک ستمگر شدی چرا؟
تقدیر خود به دست قدیرت رقم بزن                  ابزار دست مرد جفاگر شدی چرا؟
**********************************************************
وصیت

سلام ای دخترم ! ای نور چشمم                          مرا شاید پس از امشب نفس نیست

بگیر این بیل و این داسم بدستت                          که در دور و برت کم خار و خس نیست

به دستانت مبندی  دست بندی                             مگر آزادی ات هرگز هوس نیست؟

مبادا حلقه در گوشت نمایی                                ترا محکوم بودن هیچ بس نیست؟

مگر ای دختر دهقان نژادم                                  ترا این خانه، این دنیا قفس نیست؟

پر پروانه خواهد شعلۀ شمع                                و آتشبازی درذهن مگس نیست

خودت تصمیم تغیر جهان گیر                               که جز دست خودت فریاد رس نیست

بپاشان بزر یک دنیای نو را                                 که در آنجا ستم بر هیچ کس نیست 2012
********************************************
خواهر
خواهرم بیدار شو تقدیر دنیا دست توست             دفن کن دیروز را آغاز فردا دست توست
گرچه تا امروز هم بستست دست و پای تو           موج طوفان خیز مردم مثل دریا دست توست
دشمن خونخوار ما ترفند ها دارد مگر                صخره سنگ مرگ دشمن کوه بابا دست توست
داده نا مردان به دشمن خاک میهن را اگر            سنگر هر کوه و دره، دشت و صحرا دست توست
زندگی را در اسارت سر نمودن ذلت است             پاره کن زنجیر را دست توانا  دست توست
************************************************************************

قطعنامۀ مشترکِ محافل تجلیلیۀ روز جهانی زن
در 8 مارچ 2015 (17 حوت 1393)
امسال روز جهانی زن را در حالی تجلیل می کنیم که رژیم دست نشانده و روی کار آمده طبق دستور اشغالگران امریکایی، با امضای قرارداد امنیتی با اشغالگران امپریالیست امریکایی، استقلال و آزادی کشور و مردمان کشور را یکبار دیگر به آنها فروخته است. اگر تا دیروز نیروهای متجاوز و اشغالگر امپریالیست های امریکایی و متحدین شان، حضور تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ شان را در افغانستان زیر نام فریبندۀ به اصطلاح سازمان ملل متحد توجیه می کردند، امروز این توجیه به اصطلاح قانونی، از طریق توسل به قراد داد امنیتی امضا شده میان باداران اشغالگر و مزدوران دست نشاندۀ شان، به عمل می آید.
واضح است که این توجیهات فریبنده نه دیروز توانست ماهیت اشغالگرانۀ امپریالیست های امریکایی و متحدین شان و ماهیت وطنفروشانۀ رژیم دست نشاندۀ آنها را پوشیده نگه دارد و نه امروز و فردا می تواند. رژیم تحت سردمداری اشرف غنی احمدزی در واقع ادامۀ همان رژیم تحت سردمداری حامد کرزی است و همانقدر دست نشانده است که در آن زمان بود. در واقع آنچه باعث شکلگیری مفتضحانۀ حکومت مشترک اشرف غنی احمد زی و عبدالله عبدالله گردید، دو دور انتخابات ریاست جمهوری رژیم نبود، بلکه مداخلۀ آشکار وزیر خارجۀ امریکا بود و همین مداخله حتی نامگذاری فعلی رژیم پوشالی (حکومت وحدت ملی) را نیز رقم زد.
اما در حال حاضر این رژیم چندین برابر بیشتر نسبت به زمان حامد کرزی یک رژیم ناکام و ناکارآمد محسوب می گردد. انتخابات ریاست جمهوری رژیم که در 16 حمل سال 1393 یعنی 11 ماه قبل شروع گردید، ناکام ترین انتخابات در تاریخ انتخابات کل کشورهای جهان به شمار می آید. اینک با گذشت 11 ماه از زمان شروع این انتخابات، هنوز رژیم نتوانسته است کابینۀ خود را شکل دهد و به این ترتیب تقریباً در طول سال جاری خورشیدی حتی در سطح کابینه و در مرکز، حالت فوق العاده داغان و ابتری داشته است، چه رسد به سطح ولایات و ولسوالی ها.
از قرار معلوم رژیم دست نشانده تمام هم و غم خود را روی شروع مذاکرات با طالبان بخاطر به اصطلاح برقراری صلح در افغانستان متمرکز کرده است. با موجودیت قرارداد امنیتی میان اشغالگران امریکایی و رژیم دست نشانده، که گویا زمینۀ قانونی حضور دراز مدت قوای اشغالگر در خاک افغانستان را در چندین پایگاه استراتژیک نظامی فراهم کرده است، این صلح خواهی در واقع فقط می تواند یک صلح خواهی فریبنده باشد و نه چیز دیگری. محور این صلح خواهی فریبنده، کرنش مزدورمنشانۀ آشکار رژیم دست نشانده در مقابل دولت مداخله گر پاکستان است و بر پایۀ این دید پیش برده می شود که دولت پاکستان می تواند طالبان را وادار به شروع مذاکرات با رژیم پوشالی نماید. در صورتی که طالبان به بخشی از این پروسۀ صلح خواهی فریبنده تبدیل گردند، واضحاً نشان خواهند داد که آنها بنا به دستور دولت پاکستان به این پروسه پیوسته اند و ارادۀ مستقلی از خود ندارند. بهر حال، پیدایش چنین وضعیتی در واقع آغاز آشکار تسلیم طلبی طالبان در قبال اشغالگران امریکایی و رژیم پوشالی خواهد بود.
دستۀ 8 مارچ زنان افغانستان که مبارزات حق طلبانۀ خود را در زمان امارت اسلامی طالبان و در محیط پناهندگی در مناطق پشت خط دیورند شروع کرد، قبل از همه از سوی بنیادگرایان افراطی پاکستانی پشتیبان امارت اسلامی طالبان مورد تهدید قرار گرفت. ما علیه این تهدیدات ایستادگی کردیم و به مبارزات مان ادامه دادیم.
دستۀ 8 مارچ زنان افغانستان، پس از تجاوز امپریالیست های امریکایی و متحدین شان به افغانستان، اشغال کشور توسط آنها و شکلدهی رژیم دست نشانده توسط اشغالگران، اعلام نمود که دشمن عمدۀ کنونی کشور و مردمان کشور و در نتیجه دشمن عمدۀ زنان افغانستان، اشغالگران و رژیم دست نشانده است. ما از آن زمان تا حال، نه تنها عمدتا ًدر داخل افغانستان بلکه طبق توان در خارج از کشور نیز علیه اشغالگران و رژیم پوشالی به عنوان دشمن عمدۀ کشور، مردمان کشور و زنان کشور رزمیده ایم و کماکان می رزمیم.
ولی اگر طالبان بنا به دستور دولت پاکستان به پروسۀ مذاکرات با رژیم دست نشانده بپیوندند، قویاً احتمال می رود که دیر یا زود از مقاومت علیه اشغالگران و رژیم پوشالی دست بکشند و در نهایت به بخشی از رژیم دست نشانده تبدیل گردند. در چنین صورتی مسلم است که طالبان به بخشی از دشمن عمدۀ کشور و مردمان کشور، منجمله زنان کشور، مبدل خواهند شد. اما این بار نباید ممکن گردد که زنان افغانستان مثل دورۀ امارت اسلامی طالبان مورد سرکوبگری های قرون وسطایی قرار بگیرند.
ما اعلام می کنیم که اگر طالبان با پذیرش قرار داد امنیتی رژیم پوشالی با اشغالگران و در نتیجه با دست کشیدن از مقاومت علیه اشغالگران، به بخشی از این رژیم تبدیل گردند و رژیم بخواهد یکبار دیگر دسته های قرون وسطایی سرکوبگرِ زنان را فعال سازد، باید لشکری از ملالی ها و ناهید ها را در مقابل خود ببیند.

"دســتــۀ 8 مــارچ زنــان افــغــانــســتــان"
8 مارچ 2015 (17 حوت 1393)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر