۱۳۹۴ اسفند ۱, شنبه


بهمناسبت تجلیل از هشت مارچ روز جهانی زن در سال 1394 (2016)

ما امروز هشت مارچ روز جهانی زن را تجلیل می‌کنیم تا بار دیگر صدای اعتراض خودعلیه مردسالاری و زن‌ستیزیرا بلند نماییم.
ما امروز هشت مارچ روز جهانی زن را تجلیل می‌کنیم تا ‌بار دیگر تعهد خود برای مبارزه علیه ستم بر زن و دست‌یابی به تساوی میان زنان و مردان را اعلام نماییم.
ما امروز هشت مارچ روز جهانی زن را تجلیل می‌نماییم تا ‌بار دیگر اعلام نماییم که مبارزۀ زنان افغانستان علیه مردسالاری باید بخش کاملاً ضروری و جدایی‌ناپذیری از مبارزه و مقاومت ملی مردمی و انقلابی مردمان کشور ما علیه اشغال‌گران و رژیم دست‌نشاندۀ شان باشد.
ما امروز هشت مارچ روز جهانی زن را تجلیل می‌نماییم تا ‌بار دیگر اعلام نماییم که مبارزۀ زنان افغانستان علیه شوونیزم مردسالارانهدر شرایط فعلی باید در خدمتِ مبارزه و مقاومت ملی مردمی و انقلابی مردمان کشور علیه اشغال‌گران و رژیم دست‌نشاندۀ شان قرار داشته باشد و در تابعیت از آن مبارزه و مقاومت پیش برود.
چرا باید چنین باشد؟ زیرا تضاد عمدۀ کنونی جامعۀ افغانستان تضاد ملی مردمان کشور علیه اشغال‌گرانو دست‌نشاندگان شان است، همین‌ها دشمن عمدۀ فعلی مردمان ما هستند و مسئولیت مبارزاتی عمدۀ فعلی مبارزه و مقاومت علیه همین دشمن عمده است.
اما این گفته‌ها هرگز به این معنا نیست که مبارزۀ زنان افغانستان علیه شوونیزم مردسالار هیچ اهمیتی ندارد و ما می‌توانیم این مبارزه را بخاطر مصالح مقاومت علیه اشغال‌گران و رژیم پوشالی کاملاً نادیده بگیریم. در واقع نادیده گرفتن کامل مبارزۀ زنان علیه شوونیزم مردسالار یکی از بدترین نوعِ تسلیم‌طلبی ملی در برابر اشغال‌گران و رژیم دست‌نشانده و یکی از بدترین نوع تسلیم طلبی طبقاتی در برابر مقاومت ارتجاعی و قسمی طالبان است.
زنان و دختران بیشتر از نصف نفوس افغانستان را تشکیل می‌دهند. آخرین احصائیه‌هانشان می‌دهد که زنان و دختران در حدود 52% نفوس افغانستان را تشکیل می‌دهند. هیچ مبارزه و مقاومتی در افغانستان بدون شرکت این 52% نفوس کشور نمی‌تواند خصلت ملی فراگیر داشته باشد. در حقیقت یکی از دلایلی که مقاومت ارتجاعی قسمی طالبان را، که مردمی نبودن و انقلابی نبودن آن نیاز به بیان ندارد، نمی‌توان یک مقاومت ملی فراگیر به حساب آورد این است که این مقاومت در برگیرندۀ مبارزۀ زنان یعنی مبارزۀ 52% نفوس کشور نیست و نمی‌تواند باشد.
چرا نیست و چرا نمی‌تواند باشد؟ زیرا نظام فکری و همچنان نظام سیاسی مورد خواست طالبان در برگیرندۀ غلیظ‌‌‌ ترین شوونیزم مردسالارانه است.این موضوع روشن‌تر از آن است که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد. این موضوع آن‌چنان روشن و واضح است‌ که اشغال‌گران امپریالیست و دست‌نشاندگان شان توانستند رهایی زنان افغانستان از ستم امارت اسلامی طالبان را به عنوان یکی از دلایل تجاوز و اشغال‌گریو حاکمیت پوشالی شان مطرح نمایند.
شکی نیست که شعار رهایی زنان افغانستان از ستم امارت اسلامی طالبان فقط بهانه ای بخاطر توجیه تجاوز و اشغال‌گری امپریالیستی و حاکمیت پوشالی رژیم دست نشانده بود، همان‌گونه که شعار "جنگ علیه تروریزم" بطور کلی یک بهانه بود. به همین سبب با وجود سرنگون شدن امارت اسلامی طالبان، اشغال افغانستان توسط متجاوزین امپریالیست و برقراری حاکمیت پوشالی رژیم دست‌نشاندۀ اشغال‌گران در آن، ستم بر زنان افغانستان پایان نیافت، بلکه فقط شکل آن تغییر یافت.
شکـی نیسـت که بعـضی از اشکال ستم فـیـودالی بر زنان، از قبیل محرومیت کامل آنان از درس و تعـلیم، کم و بیش
تخفیف یافت؛ اما از جانب دیگر اشکال گوناگون ستم"مدرن" امپریالیستی بر زنان بیشتر از پیش تشدید گردید. در حقیقت در حالت نیمه مستعمراتی کشور نیز اشکال مختلف ستم امپریالیستی، به شمول ستم بر زنان،موجود بود. اما زمانی که کشور توسط امپریالیست‌های امریکایی و متحدین شان اشغال شد، ستم امپریالیستی در کشور مجموعاً، به شمول ستم بر زنان، تشدید ‌گردید و اشکال فوق‌العاده خشنی بخود گرفت، درست هما‌ن‌گونه که در زمان اشغال‌گری سوسیال‌امپریالیست‌ها اشکال فوق‌العاده خشنی بخود گرفته بود. برعلاوه بخش‌های بزرگی از نیروهای جهادی و غیرجهادی ارتجاعی شامل در بافت و ترکیب رژیم دست نشانده، شوونیست‌های مردسالار قسم‌خورده ای هستند که هیچگاه از شوونیزم شان نگذشته اند، بلکه آن را در چهارچوب فرمان‌برداری از اربابان اشغال‌گر شان و طبق "مصالح" رژیم دست نشانده پیش می‌برند. 
بنابرین مبارزۀ زنان علیه شوونیزم مردسالارانۀ امپریالیستی و فیودال- بورژواکمپرادوری اشغال‌گران و رژیم پوشالی و پشتیبانی مردان مبارز از این مبارزه، بخش جدایی‌ناپذیری از مبارزه و مقاومت ملی مردمی و انقلابی مردمان ما علیه اشغال‌گران و دست‌نشاندگان شان است. روشن است که در تابعیت از این مبارزه و مقاومت، مبارزۀ درجه دوم علیه شوونیزم مردسالار فیودال‌کمپرادوری طالبان نیز باید بصورت جدی پیش برده شود و نباید کلاً به فراموشی سپرده شود و یا حتی کم اهمیت محسوب گردد. هم اکنونشوونیزم مردسالار فیودال‌کمپرادوری طالبان در مناطق روستایی ای که آن‌ها فعالیت دارند به‌شدت اعمال می‌گردد و حتی زنان و دختران شهری و سایر مناطق روستایی نیز کم‌وبیش از سرکوب‌گری‌های آن در امان نیستند.
همان طوری که قبلاً گفتیم به فراموشی سپردن وظیفۀ عمدۀ مبارزه و مقاومت علیه اشغال‌گران و رژیم پوشالی، در ذات خود همان تسلیمی و تسلیم‌طلبی ملی است و به فراموشی سپردن مبارزۀ درجه دوم و غیرعمده علیه شوونیزم مردسالار فیودال کمپرادوریطالبان نیز تسلیم‌طلبی طبقاتی محسوب می‌گردد.
به همین خاطر است که مبارزه علیه این اشکال تسلیم‌طلبی ملی و طبقاتی نیز بخش مهمی از مبارزۀ زنان علیه شوونیزم مردسالارانه محسوب می‌گردد. البته مبارزه علیه تسلیم‌طلبی ملی در قبال اشغال‌گران و رژیم پوشالی بخشی از وظیفۀ عمدۀ مبارزاتی و مبارزه علیه تسلیم‌طلبی طبقاتی در قبال طالبان بخشی از وظیفۀ مبارزاتی غیر عمده و درجه دوم محسوب می‌گردد.
دقیقاً باید توجه داشته باشیم که در رابطه با مسئلۀ زنان، تسلیم‌طلبی ملی در قبال اشغال‌گران و رژیم دست‌نشانده، روکش‌های بسیار فریب‌کارانه ای بخود می‌گیرد. این تسلیم طلبی‌ملی ظاهراً شکل بسیار جدی مبارزاتی ضد شوونیزم مردسالارانه، بخصوص شوونیزم مردسالارانۀ فیودال‌کمپرادوری طالبان، را بخود می‌گیرد، اما محرک اساسی آن تطمیع مالی و غیرمالی امپریالیستی بر محور منافع شخصی، ثروت‌اندوزی و شهرت‌طلبی شخصی است. ایجاد صدها انجوی زنانه، تجلیل‌های نمایشی از روز جهانی زن،موقعیت‌دهی‌ها در مقامات عالی رژیم پوشالی (ولسی جرگه، مشرانو جرگه، لویه جرگه‌ها، شوراهای ولایتی، وزارت‌ها و سایر چوکی‌های بالای اداری، کمسیون‌ها به شمول کمسیون به اصطلاح حقوق بشر و ....)، بورسیه‌های تحصیلی خارجی، چهره‌سازی‌های دروغین از طریق علم‌کردن در رسانه‌ها و تبلیغات وسیع رسانه‌یی، فراهم‌سازی تسهیلات تجارتی و غیره،آن اشکال متنوع تطمیع مالی و غیر مالی توسط اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده است که بخصوص زنان و دختران تحصیل‌یافته و در حال تحصیل را به دام خود گرفتار می‌سازد و به ورطۀ تسلیمی و تسلیم‌طلبی ملی می‌اندازد. در واقع آن‌ها ازین طریق قادر شده اند که یک قشر کوچک از زنان و دختران خریده شده به دور رژیم دست نشانده را گردهم آورند و از طریق آن‌ها تبلیغات تسلیم طلبانه و وطنفروشانه به نفع اشغال‌گران و رژیم پوشالی را پیش ببرند.
این دام‌شانی‌ها را اشغال‌گران و پوشالیان آگاهانه روی‌دست می‌گیرند و نقشه‌مندانه پیش می‌برند. آن‌ها حتی حاضر اند قیمت آن را از لحاظ سیاسی نیز بپردازند. اشخاص و گروه‌های به اصطلاح انقلابی که گویا بخاطر بدست آوردن این قیمت قابل پرداخت از سوی اشغال‌گران امپریالیست‌ و پوشالیان حاضرند به دام‌های مذکور گرفتار آیند، پراگماتیست‌های تسلیم‌‌شده و تسلیم طلب ملی ای هستند که حاضرند 80% به اشغال‌گران و رژیم نفع برسانند تا گویا 20% دیگر را خود کسب کنند. این‌ها نیز در واقع اسیر منافع حقیر پولی و غیرپولی شخصی و گروهی شان هستند و پاسخ‌دهی به نیازها و ضرورت‌های مبارزاتی زنان را روکش این منفعت‌طلبی‌های شان می‌سازند. 
اکیداً باید خاطرنشان ساخت که مبارزۀ اصولی و قاطع علیه انجویی‌سازی مسئلۀ زنان که توسط اشغال‎‌گران و رژِیم دست‌نشانده وسیعاً شایع گردیده است، بخش مهمی از مبارزه و مقاومت علیه اشغال‌گران و رژیم پوشالی، منجمله مبارزه و مقاومت علیه شوونیزم مردسالارانۀ امپریالیستی، فیودالی و بورژواکمپرادوری آن‌ها است.
مبارزه علیه شوونیزم مردسالارانۀ فیودال کمپرادوری طالبان انصراف ناپذیر است، اما باید قاطعانه در نظر گرفت که این مبارزۀ برحق و عادلانه هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی مهم‌تر و مقدم‌تر از مبارزه و مقاومت علیه اشغال‌گران و رژیم و یا برابر با آن نگردد. در واقع اشغال‌گران امپریالیست، حلقات معینی در درون رژیم و به اصطلاح نهادهای جامعۀ مدنی ساخته و پرداختۀ اشغال‌گران، زنان افغانستان را در چنین مسیری سوق می دهند. تسلیمی و تسلیم طلبی ملی ای که به این‌صورت در میان زنان کشور دامن زده می شود، نوعی از "فیمینیزم" ارتجاعی تسلیم طلبانه در میان زنان را دامن می زند که مسئلۀ زنان را برتر از موضوع عمدۀ فعلی یعنی استقلال و آزادی کشور و مردمان کشور و همچنان برتر از موضوع اساسی انقلاب افغانستان یعنی منافع طبقاتی زحمتکشان کشور قرار می دهد.
اما در مبارزه علیه شوونیزم مردسالارانۀ فیودال کمپرادوری طالبان باید بصورت جدی توجه داشت که "جهادی‌های" خارجی تبار موجود در صفوف طالبان، در مقایسه با طالبان داخلی، عامل و حامل ستم‌گری‌های جنسیتی خشن‌تر و بیرحمانه‌تری هستند. بی‌رحمی‌ها و بی‌ملاحظه‌گی‌های زایدالوصف آن‌ها در قبال زنان حتی فراتر از سنت‌ها و رسوم فیودالی معمول در مناطق روستایی کشور است. به همین سبب زنان مناطقی که این "جهادی‌های" خارجی تبار در آن حضور می‌یابند شدیداً در رعب و وحشت قرار می‌گیرند. رفتار این‌ها با زنان افغانستان شبیه به قوت‌های اشغال‌گر خارجی است. اکنون که بخشی از این "جهادی‌های" خارجی تبار، در همراهی با بخش‌های "جهادی" شدیداً ناراضِ طالبان، آشکارا پرچم سیاه داعش را بلند کرده اند، باید پذیرفت که آن‌ها بصورت باالقوه دیگر بخشی از اشغال‌گران داعشی هستند. صرفاً مساعد شدن بیشتر شرایط برای برآمد وسیع آشکار مجدد داعشیان می‌تواند این نیروهای باالقوۀ داعشی را به نیروهای باالفعل داعشی مبدل نماید. اقدام قبلی وسیع آن‌ها در بلند کردن پرچم سیاه داعش، که در مواجهه با مخالفت شدید طالبان ظاهراً فروکش کرده است، می‌تواند دوباره تکرار گردد.
نیروهایی که آشکارا پرچم سیاه داعش را بلند کرده اند اشغال‌گران ارتجاعی خارجی باالفعلی هستند که بینش و کنش ستمگرانۀ شان در قبال زنان حتی فیودال کمپرادوری نیست، بلکه برده‌دارانه است. گرچه این نیروها در افغانستان، نسبت به اشغال‌گران امپریالیست، مجموعاً اشغال‌گران کوچک‌تری هستند، اما بینش و کنش برده‌دارانۀ آنان در قبال زنان، نه تنها در افغانستان بلکه در تمامی کشورهایی که فعالیت دارند، بدترین و بیرحمانه ترین ستمگری جنسیتی موجود در جهان محسوب می‌گردد. بدین سبب جنبش مبارزاتی زنان افغانستانً، ضمن پیشبرد مبارزه و مقاومت علیه اشغال‌گران امپریالیست و رژیم پوشالی، نباید از هیچ اقدام مبارزاتی علیه آن‌ها فروگذار کند و هرچه از دستش بر می آید باید علیه آن‌هاانجام دهد.
با توجه به مسایل اساسی و عمدۀ مطرح شده در فوق، چنانچه در نتیجۀ مذاکرات تحت نظارت اشغال‌گران امریکایی و سایر قدرت‌های خارجی، بخش‌های معینی از مقاومت ارتجاعی طالبانی به رژیم دست نشاندۀ اشغال‌گران بپیوندد، دیگر نمی‌توان آن بخش‌ها را جزئی از دشمنان غیر عمدۀ کشور و مردمان کشور، منجمله زنان کشور، محسوب نمود، بلکه آن‌هادر زمرۀ دشمن عمده محسوب خواهند شد و به آماج عمدۀ مبارزات و مقاومت‌های ملی مردمی و انقلابی تبدیل خواهند گشت.
صحنۀ کاروپیکار مبارزاتی افغانستان بسیار پیچیده و بغرنج است. جنبش مبارزاتی زنان، به ویژه در شرایط بغرنج و پیچیده ای مثل شرایط افغانستان، باید با تکیه بر پیش‌رفته ترین دستاوردهای دانش بشری و طبق رهنمودهای اندیشه‌های پیشرو عصر، تحت رهبری پیش‌آهنگ انقلابی حرکت نماید. این جنبش بخش جدایی ناپذیری از جنبش مبارزاتی انقلابی زحمت‌کشان و ستم‌دیدگان افغانستان و جهان است و باید در پیوند محکم با آن قرار داشته باشد.
زنده باد هشت مارچ روز جهانی زن و زنده باد جنبش مبارزاتی زنان در افغانستان و سراسر جهان!

"دستۀ هشت مارچ زنان افغانستان"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر